۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

نامه فرزندان عبدالله مومنی به پدر!!

پدر جان سلام؛
فصل تابستان برای همه مردم، لااقل دانش‌آموزان، روزهای نشاط و سفر و تعطیلات است، همه در كنار پدر و مادر راهی سفر می‌شوند و خاطره‌های خوشی را برای باقی سال به ذهن می‌سپارند. اما این فصل برای ما دو برادر و فرزندان همه فعالان سیاسی در بند كه تنها به دلیل دفاع از مطالبات شهروندی در زندان به سر می‌برند، تلخ شده است. این تلخی را اولین بار نیست كه می‌چشیم، حداقل برای ما این سومین تابستان تلخ است، تابستان 82، 86 و اكنون تابستان تلخ 88. تابستان 82 خوب نمی‌دانستیم كه چرا تو پدر باید راهی زندان شوی، تابستان 86 اما بی‌گناهی‌ات را درك كردیم، درست آن موقع كه برای بردنت به خانه‌مان آمدند، هر دو بار بی‌آنكه اتهامی ثابت شود و دادگاهی برایت برگزار شود، آزاد شدی و ما باز هم فهمیدیم كه تنها گناه پدرمان دفاع از آزادی است. اما این بار جرم تو چیست، پدر؟ جرم تو شركت در انتخابات است، این بار می‌دانیم كه تو نه به بهانه تحریم انتخابات بلكه به دلیل رای دادن بازداشت شده‌ای. اكنون 40 روز از زندانی شدنت می‌گذرد و ما هر لحظه بی‌قرار این سوال را در ذهن‌مان تكرار می‌كنیم كه راستی بابا كی آزاد می‌شود؟ جرم یك معلم آزاداندیش چیست؟ اما باز هم جوابی نداریم، تنها چشم به آسمان دوخته‌ایم و از تنها پناهگاه‌مان خدا یاری می‌طلبیم تا تو پدر و دیگر مردانی كه مانند تو می‌اندیشند، آزاد شوند چراكه خداوند همه انسان‌ها را آزاد آفریده است.
منبع: روز آنلاین

۲ نظر:

علیرضا گفت...

یاد روزهایی افتادم که پدر خودم زندانی بود. اوبه چرم پناه دادن به برادر خود به زندان افتاد. ما کودکانی بیش نبودیم. مادرم را هم به زندان بردند. و ما کودکان را از خانه سازمانی اخراج کردند یک ماه زیر پله خانه های سازمانی میخوابیدیم. همسایه ها حتی اجازه نداشتند به ما کمک کنند. خواهر بزرگم با اینکه هوش و استعداد فوق العاده ای داشت مجبور شد سال سوم دبیرستان ترک تحصیل کند و از ما سه خواهر برادر کوچکتر خود نگهداری کند. ما هر سه او را به اندازه مادر دوست داریم.

خوشحال باشید که مادر باشماست و سرپناهی دارید. ما حتی سرپناه هم نداشتیم.

به خود نوشته های یک سایکوز گفت...

علیرضای عزیز،

من فکر میکنم که من و تو همدیکه رو خوب میشناسیم!!

شاید نخواسته باشی که به من آشنایی بدی
ایمیل آدرس من اینجا هست میتونی بامن تماس بگیری خوشحال خواهم شد اگه دوباره به من سری بزنی