۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه

به بهانه شکر خوردن های اضافی سردار احمدی مقدم!

گویند، در روزگاری نه چندان دور، در سرزمین پدری ما، پادشاهی بود که از بی حوصلگی حس مردم آزاری اش به خارش افتاد و چنان عرصه را بر مردم تنگ کرد که گویی کمر به قتل تدریجی مردمش بسته، روزی به وزیر خود فرمان داد که ای خرفت بی تدبیر، تدبیری بیندیش تا که هم خارش سادیستیک ما ارضاء شود و هم بی حوصله گی مان به نشاطی چند روزه بدل شود و همه بدانند که بعد از راحل تنها ماییم که امر میکنیم.
وزیر که حکم شاه را حکم خدا و حکم خدا را حکم امام زمان که شاه نایب برحقش بود می دانست دست به کار شد و قانونی تنظیم کرد که من بعد به دستور شاه اگر کسی از دیوار شهر سه فرسخ دور شد واذان ظهر را خارج از شهر بود و نماز ظهر را به فرادا خواند برای برطرف شدن معصیتی که انجام داده کهریزکی می شود و در ملاء عام رب و روب او با فشار مداخله جویانه از قسمت تحتانی بدن بر وی حد روا میشود تا مبادا که در روز رستاخیز جهنمی شود.
از آنجا که رزق و کسب و کار شهروندان به پاس دولت مهر ورز همگی دور تر از سه فرسخ در پشت شهر و چه بسا که در شهر مجاور قرار داشت هیچ کس به نماز ظهر شهر خود نمی رسید. و همگی کهریزک را به نوعی از انحاء تجربه کرده بودند. روزی از روزها که شاه دادگستر بار داده بود و به درد درد مندان رسیدگی میکرد. روح الامین ای،  از خاندان بزرگ دستمال داران آقا برخواست و عریضه ای به آقا تقدیم کرد که ای آقا، شما که به فکر آخرت مایید، شما که ما را از پس و پیش با عطوفت کهریزکی خود می آشنایید، شما که دم مسیحایی تان در کهریزک در عمق وجود ما لانه کرده لطف فرموده به قانون گذار دستور فرمائید که  قانونی تصویب کند که در کهریزک ما را با روان ساز با عطوفت اسلامی مواجه کنند که کارمان زود تر راه بیفتد و یا موئمنینی را که در کهریزک به ما عطوفت را معطوف می سازند زیاد کنید که زودتر به زن و فرزندان خود که آنها نیز برخوردار از عطوفت اسلامی شمایند برسیم.
به ناگاه سگ خانه زاد آقا فریاد زد که ای بی صفت این چه در خواستی ست که حال اوتول تورا نیز توقیف میکنم تا ما تحتت بسوزد که دیگر در خواستهای اضافی از نایبش نداشته باشی.

هیچ نظری موجود نیست: