۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه

زندگی در جنگل!


گفتم،آخه مگه میشه که همه مشکل داشته باشن؟؟ حتما عیب جای دیگه س، حتما تقصیر خودمه! وگرنه مگه میشه که آدم سر دوستش کلاه بذاره! چطوره که من با دوستای ژاپونی و روس ام مشکلی ندارم ولی وقتی پای ایرانیا که به میون میاد قضیه صدو هشتاد درجه فرق میکنه، بعد یه شیش ماهی از آشنایی مون که میگذره احساس می کنم که وسط یه جنگل گیرکردم پر از حیونای درنده! 
گفت: بهت حق میدم من هم از این مشکلات زیاد کشیدم! اولش فکر میکردم که بهتره دیگه دور هرچی ایرانیه عوضیه خط بکشم و هرجا که دیدم یکی فارسی حرف میزنه خودم و بزنم به نفهمی و اگه از من پرسیدن کجایی هستی به لحجه عربی انگلیسی صحبت کنم که فکر کنن عربم! بعد از غم غربت مجبور شدم به همین عوضی های وطن فروش روبندازم و ازشون محبت گدایی کنم یا بهشون کار بدم که از تنهایی در بیام! ازش پرسیدم که چند ساله اینجایی؟؟ گفت: اول جنگ اومدم بیرون، یه پونزده سالی تو پاکستان گیر کرده بودم و از بدبختی هرکاری که بگی کردم، فقط آدم نکشتم، که البته بهم پیشنهاد نشد وگرنه احتمالا برای یه لقمه نون حلال حاضر بودم اون کار رو هم بکنم، چی کار باید میکردم قاچاقچی پولم و خورده بود من و با تخمام تنها گذاشته بود! به عبارتی علی مونده بود و تخمش (شما حوضش بخونید) بعد یه مدت یکی برام یه خط موبایل خرید و قسطی برای اینکه پولش رو بهش برگردونم شدم کال بوی از اونجا که تو پاکستان هیچ زنی خایه نمیکنه که دنبال مرد بگرده ما شده بودیم کال بوی یه آقای شرافت مند بازاری تو «اردو بازار» لاهور، طرف یه حاجی عطر فروش بود که به دلایلی از مصاحبت با جوانان غیور لذت می برد و ما هم که محتاج یه پاپا سی بودیم. هر از چند گاهی از خجالت ایشون درمیومدیم. کم کم وضعم بهتر شد و یه اتاق اجاره کردم و از تو مسجد خوابیدن راحت شدمو اتاقم رو ساعتی به عاشقان بی جا اجاره میدادم و از سرگردونی مردم رو نجات میدادم. تا اینکه بالا خره پولم جور شد و از اون خراب شده اومدم فرانسه و از فرانسه هم که خوب الان اینجا تو اِل اِی در خدمت شمام تو کل یونایتد استرس رو که بگردی به معرفت من کسی رو پیدا نمیکنی، اگه بدونی با این همه بی معرفتی که از این ایرانیای غربتی دیدم چقدر اینا رو از بدبختی نجات دادم، مخت سوت میکشه. خلاصه اگه خواستی خودم اینجا زیر بال و پرت رو میگیرم و سر یه سال میلیونر میشی! اینجا خیلی ها هستن که حاضرن با ساعتی دو دلار هم پیش من کار کنن! ولی من به تو سه دلارو هفتاد میدم چون ایرونی هستی و اومدی اینجا که درس بخونی و برگردی بری تو اون مملکت به مردم خدمت کنی!
به خودم گفتم نه خیر مثل اینکه رو پیشونی ما نوشته عبداله! این بابا هم یه کی رو پیدا کرد که بارش رو تا خونه بذاره رو دوشش که دست خالی نرفته باشه!

هیچ نظری موجود نیست: