۱۳۸۷ بهمن ۱۶, چهارشنبه

فکر می کردم....

بابا اینا دیگه کی ان !!
رفته کتک خورده اومده میخوام دلداریش بدم بهش میگم من متاسفم ولی این قضیه اصلا ربطی به من نداره شما هر دوتا تون دوست من اید
من کار خاصی از دستم بر نمی آد میکه خیلی خوبه که تو اونو دوست خودت میدونی ولی اون تو رو اصلا دوست خودش نمی دونه تازه به تو فوحش هم داد.
به اینجا که رسید دیگه موندم چی بگم چی کار کنم
یاد یه قضیه اوفتادم که یه زیدی واسم نقل میکرد.
می گفت به یارو میگن با آفتابه آب نخور فکرت خراب میشه !
یارو می پرسه فکر یعنی چی ؟
میگه هیچی بابا راستی عجب هوای خوبیه!
بعضی افراد رو فقط باید باهاشون راجع به بند شلوار و رنگ مو سایه و اینا حرف بزنی و الا وقت خودتو تلف کردی هر چند که راجع به این چیزا هم حرف زدن یه جورایی وقت تلف کردنه, نیست؟؟؟

هیچ نظری موجود نیست: