۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه

پارانویا!!

دیشب که دوستش به خانه، او آمده بود، صحبتهای غیر عادی میکرد، ادعا میکرد که عده ای دنبال او هستند و دائما وقت و بی وقت به خانه او تلفن میکنند وتلفن را قطع میکنند، شوهر او به او مشکوک شده است و زن نیز مطمئن است که کار وزارت اطلاعات است. درست از بعد ازحوادث کوی دانشگاه، دستگیری و سپس آزادی او تلفنهای مشکوک او شروع شده بود. او ادعا میکرد که در چهل و هشت ساعتی که دستگیرش کرده بودند، او را به باغی در شهریار کرج برده بودند و بدون آنکه به او دست درازی کنند فقط شرایط را طوری صحنه سازی کرده بودند که به اطرافیان اینگونه القا شود که او به همراه عده ای در خارج از شهر به وضع نامناسب دستگیر شده است. شوهرش به خاطر اینکه او را دوست میداشت وبه او اطمینان کامل داشت، برای رهایی او از شر سنگسار رضایت داده بود و متهمین ساختگی نیز آزاد شده بودند. این شرایط او را تا به سرحد جنون افسرده و بی اعتماد کرده بود. تا حدی که دیگر حتی به تلفن نزدیک نمیشد و تلفن همراه او دائما خاموش بود. امروز که دوستش برای احوالپرسی به خانه او رفته بود هرچه زنگ در را زد در را باز نکرد. موبایل وی طبق معمول خاموش بود و تلفن خانه نیز بدون اینکه کسی گوشی را بردارد بوق میزد. از روی ناچاری به همسرش زنگ زد و او بعد نیم ساعت سراسیمه به خانه آمد. دوتایی به خانه وارد شدند و جسد نیمه جان اورا در حالی که رگهای خود را زده بود در وان حمام یافتند.

هیچ نظری موجود نیست: