۱۳۸۸ شهریور ۲۰, جمعه

خدا پدرت را بیامرزد که مرده شوی باشرفی بود!

پدر بزرگم که اگر روحی دارد که هنوز زنده و سرگردان است،  روحش شاد
تعریف میکرد که در ولایتی شخصی بود که مرده ها را غسل میداد و قبل از دفن آنها، کفن آنها را میدزدید و با کفنی ارزانتر، آنها را میپوشانید و این قضیه در ده معروف بود و چون کس دیگری نه مرده شویی بلد بود و نه اینکه این شغل را پذیرا بود فقط به لعنت او کفایت میشد و کسی  را با اوجز این یارای مقابله نبود.
تا اینکه وی به حال احتضار می افتد و به فرزند خود وصیت میکند که: پسرم، تا امروز هرچه کردم  همگی جز لعن و نفرین برایم پیامدی نداشته است،  تنها وصیتی که به تو میکنم این است که کاری کنی که برای من دعای خیر به جای گذاری و بلافاصله جان به حضرت عزرائیل تسلیم میکند.
پسر که بعد از شستن پدر اینک جانشین پدر شده، فاخر ترین کفنی را که پدر برای خود کنار گذاشته به تن او می کند و رسما کار مرده شویی را شروع میکند و دائما به این می اندیشد که برای پدر خدابیامرزی و دعای خیر بخرد.
از فردای آنروز مردمی که مرده های خود را تحویل میگرفتند، با دیدن چوبی در ماتحت مرده خود فراموش میکردند که کفن مرده نیز دزدیده شده از این رو همگی متفق القول به مرده شور فقید رحمت میفرستادند که اگر کفن را میدزدید لااقل به مرده دست درازی نمیکرد.
نتیجه اینکه، حال که فکر میکنم، میبینم که مردم اگر چه به کسی مانند موسوی که با شعار احیای نظام ارزشی دوران خمینی، تبلیغات خود برای نامزدی ریاست جمهوری را شروع کرد، آری گفتند. ولی منظور آنها این نیست که آن دوران، دوران طلایی بود، بلکه منظوراین است که عمق فاجعه انقدر اسفبار است که دوران خمینی  را از دوران سلف وی دوران  بهتری می بینند.

هیچ نظری موجود نیست: