۱۳۸۸ شهریور ۲۱, شنبه

روانکاو!!

صبح که با روانکاوش جلسه داشت دیر از خواب بیدار شد و اون درست زمانی بود که دکتر به موبایلش زنگ زد که شما امروز بامن قرار ملاقات داشتید ولی چرا سر قرار حاضر نشدید؟؟ او سراسیمه گفت آقای اختیاری معذرت میخوام، خواب موندم! روانکاو گفت که از منزل شما تا دفتر من ده دقیقه بیشتر راه نیست و اگر ده دقیقه هم برای آماده شدن احتیاج داشته باشید درست سر ساعت نه و نیم پشت در دفتر من خواهید بود و ما بیست دقیقه وقت برای صحبت درباره مشکل شما خواهیم داشت! همانطور که برنامه ریزی شده بود ساعت نه و نیم به دفتر روانکاو رسید و روانکاو در خصوص چند و چون مشکل وی با او صحبت کرد! اولین سوال او بعد از یک سال و نیمی که باهم جلسه مشترک هفتگی داشتند این بود که شما با مسئله عدم بکارت خود چگونه کنار خواهید آمد؟؟ آیا فکر این را کرده اید که پسران ایرانی نسبت به این مسئله بسیار حساس اند و به مشکل بر خواهید خورد؟؟ دخترک که حسابی غافلگیر شده بود اطمینانش از روانکاو سلب شد زیرا فکر می کرد که روانکاو باید در جهت آرام تر شدن او و کنار آمدن او با مسئله بکوشد در حالی که او را همچون ناجی که خود، شخصی را که شنا بلد نیست به میان استخر می اندازد، درست به میان مسئله پرتاب کرده  است،  در حالی که عمل روانکاو درست بود به خاطر اینکه ترس مراجعه کننده ازمسئله به حدی بود که در تمام طول این یکسال و نیم به پس زدن مسئله و فکر نکردن به آن انجامیده بود و روانکاو با این شوک خواستار توجه مراجع به مشکل خود شده بود.  

هیچ نظری موجود نیست: