۱۳۸۸ مهر ۸, چهارشنبه

مرگ مشفقانه!!!

درد امانش را بریده بود!
با خودش فکر میکرد که بهترین راه این است که به بیمارستان مراجعه کند و درخواست اتانازی یا مرگ مشفقانه کند!
نمی دانست در شهری که او زندگی میکرد این درخواست و اقدام قانونی است  یا خیر، به همین دلیل به بیمارستان مراجعه کرد و جویای اطلاعاتی در این خصوص شد! پزشک که با چشمان گرد شده به او نگاه میکرد خواهان این شد که بیشتر در خصوص حالاتش و دردهایش توضیح دهد، با اینکه در آن شهر این قانون به تازگی به تصویب رسیده بود که افرادی که دچار بیماریهای سخت و لا علاج هستند میتوانند درخواست مرگ مشفقانه کنند، ولی پزشک جوان که تا به حال، حتی به این فکر نکرده بود که روزی بیماری از او درخواست مرگ مشفقانه کند، دچار اضطراب شدیدی شده بود.
نمی دانست که به بیمارش چه باید بگوید و چگونه او را از این کار منصرف کند! میدانست که او با علم به اینکه زندگی زیباست ولی درد توانفرساست به این نتیجه رسیده بود!
فرمهای مربوطه را به او داد و به پرستار دستور داد که اتاقی را برای پذیرش او آماده کنند.

هیچ نظری موجود نیست: