هر کی که با تو بد شد براش یه پاپوش نباف ،
که روش یه کاسه آشه، روغن برّه باشه ،
وجب وجب جنازه تو کوچه فرش ما شه،
نیمهٔ شب سه تا زن تو کوچه راه میفتن,
روی جنازههای غریبهها میخزن ،
چادرایه سیاشون، قرمزی لباشون,
آره، آدمو میترسونه رقصایه سایه هاشون،
خبر میارن برات، قربونین پیش پات ،
رو تخت تو میخوابن,
لابد خون میخورن از لبات،
کی گفته دنیا روی، دستهای تو میگرده ،
هر کی تنش سیاهه واست باشه یه برده،
با مهره های خسته لنگ و کج و شلخته ،
آخر بازی روشه، تاس سیاه تخته،
عقب میمونی از ما ،
شکل ما نیستی اصلا ،
بد میاری خیلی بد میبازی مطمئنا،
عمو زنجیر باف زنجیرارو بافتی،
لقمههای حرام و تو سفرت اندختی ،
از ما که بد ندیدی ،
خط و نشون کشیدی،
مگه نگفتی دیشب، تو خواب خدا رو دیدی،
میگن خدا تو خواب نازه،
یه روزی بی اجازه میدم یه بنای خوب واسم خدا بسازه،
یه لات بی سر و پا با قد و چشم سیاه ،
یه کسی که بتونه کارتو خوب بسازه،
عمو زنجیر بر، یه روزی از پشت در ،
گورشو گم میکنه یواشکی بیخبر،
دور میشه از نگامون، شاد میشه باز دلامون ،
میرسه اون روزی که سایه میشه برامون،
عمو زنجیر باف عنکبوت بی انصاف، هرکی که با تو بد شد براش یه پاپوش نباف.....
۱۳۸۸ تیر ۲۸, یکشنبه
عمو زنجیر باف
عنکبوت بی انصاف,
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر