۱۳۸۸ آبان ۱۵, جمعه

شاهد!!

وقتی از سر خیابان با موتور هندای 125 خود -که به خاطر اینکه آفتاب رنگ باکش را نبرد لنگ پیچش کرده بود-داخل ورود ممنوع شد، هرگز فکر این را نمی کرد که چند ثانیه بعد اتفاقی باعث شود که  شش ماه از زندگی خود را روی تخت خواب بیمارستان در کما بسر برد، تمام شکستگی های جمجمه، لگن و دستش درطول این مدت جوش خورده بود، بدون اینکه او، این زمان نسبتا طولانی را با حواس خود تجربه کند.

درست چند دقیقه ای بیش نبود که از کما خارج شده بود و ساعت رو به روی تختش 3 بعد از نیمه شب را نشان میداد. نمی دانست که 6 ماه است که در کما بوده، تمام حوادثی که در چند ثانیه پایانی موتورسواری اش روی داده بود را به قدری دقیق به خاطر داشت، که به فکرش خطور هم نمی کرد  بیش از چند ساعت از آنها گذشته باشد.
بدون اینکه زنگ مخصوص پرستار را بزند و خبر از به هوش آمدن خود بدهد شروع به کندن سیمهایی که جهت مونیتورینگ به او وصل شده بود کرد، قافل از آنکه با کندن سیمها پرستاری که پای دستگاه مشغول مشاهده و کنترل علائم حیاتی او بود بلافاصله متوجه قطع شدن علائم حیاتی او شد و در نتیجه آژیر خطر مخصوص وضعیت اضطراری در بیمارستان برای دریافت کمکهای پزشکی و احیای بیمار را به صدا در آورد.
قبل از اینکه بند کفشهایش را ببندد تیم پزشکی بالای سر او بود و همگی از این صحنه شوکه شده بودند.
قبل از همه دکتر به او گفت: کجا میخواهی بروی جانم؟! با قطع شدن علائم حیاتی شما، ما فکر کردیم که شما دیگر زنده نیستید، ولی با کمال خوشحالی میبینیم که به هوش آمده اید، چیزی را که نمی فهمیم این است که شما بدون اینکه اطلاع بدهید به کجا می خواستید بروید.
موتور سوار گفت باید به خانه بروم. خانواده ام نگرانند، دیر شده، باید هشت شب خانه میبودم، آخر تولد دخترم است و الان ساعت سه صبح است.
دکتر گفت خیلی خوب ولی امروز مطمئنا تولد دخترت نیست. از تاریخی که شما اینجا بستری هستید شش ماه میگذرد و شما در کما بودید. در ضمن بدون اجازه دادگاه اجازه ترک بیمارستان را ندارید!!!
موتور سوار پرسید دادگاه برای چه؟؟
دکتر چیزی نگفت ولی بعد از پرستاری شنید، درست در محلی که او با اتومبیل روبرویی برخورد کرده بود، در خانه مجاور قتلی رخ داده که قاضی فکر میکند که این تصادف و قتلی که همزمان با آن درست در چند متری آن در یک آپارتمان رخ داده بی ارتباط نیست، 
گفته بود که من چیزی ندیده ام و  پرستار جواب داده بود که همه  همینطور فکر میکردند، ولی گویا شواهد امر به گونه دیگریست. بی خبر خارج شدن از بیمارستان چیز دیگری میگوید.

هیچ کس نمی دانست داستان چیست. شوهر، قاتل فرزند دوماهه و همسربیست وپنج ساله اش  شناخته شده بود ولی هیچ شاهد و رد پایی وجود نداشت.

موتور سوار از پشت شیشه رفلکس اتاق بازجویی، قاتل را از بین 5 پلیس با لباس مبدل شخصی شناسایی کرد. دادگاه که شروع شد موتور سوار در جایگاه شاهد حاضر شد و لب به سخن گشود.

وقتی وارد خیابان مورد نظر شدم در پیاده روی خیابان زنی را دیدم بسیارجذاب،  مردی  مزاحم او شده بود و زن هم عصبانی به او فحش و ناسزا میگفت. این درگیری لفظی موجب شد تا به کلی از تمرکز خود به رانندگی منحرف شده و حواسم پرت این جر و بحث شد تا لحظه ای  که با کوبش شدید با اتومبیل روبرویی از روی موتور خود به هوا بلند شدم و در همین لحظه از پنجره آپارتمان طبقه اول این مرد را از روبرو در حالی که در اطاق خود مشغول مثله کردن بدن همسرش بود مشاهده کردم و لحظه ای بعد نقش بر زمین شدم و دیگر هیچ نفهمیدم.








هیچ نظری موجود نیست: